تلخ و شیرین

روزهای زندگی من گاهی شیرین اند و بیشتر تلخ!اینجا از تلخ و شیرینی زندگی مینویسم

تلخ و شیرین

روزهای زندگی من گاهی شیرین اند و بیشتر تلخ!اینجا از تلخ و شیرینی زندگی مینویسم

خیلی چاکریم!

۳ روز دیگه تا آخرش نمونده قبل از شروعش وقتی بهش فکر میکردم حس میکردم اصلن امسال در توانم نیست که یه ماه را کامل بتونم بگیرم بیشتر بخاطر گرما و طولانی بودنش.  

 

 اما  اگه بخوام  از ماه رمضان امسال و اینکه چه اتفاق های غیر منتظره ای واسم افتاد  تعریف کنم  باید بگم که امسال خدا  خداییش خیلی بهم مهربونی کرد یه جاهایی حواسش به من بود که خودمم خبر نداشتم و یه راههایی جلوم گذاشت که به ذهن خودم نمیرسد یه دری را به روم باز کرد که من همیشه بسته می دیدمش.  

نه اینکه بگم که من چون بنده خیلی خوبی بودم و نه فقط روزه شکم بودم و ورزه دل و زبون و ازین حرفا که بقیه هم فقط حرفش را میزنن نه!اتفاقاْ یه روز خیلی گرسنه ام شده بود و نشسته بودیم داشتیم با دوستام دور هم غیبت میکردیم خوب پیش میاد دیگه نه!من که از همه بیحالتر و گرسنه تر بودم گفتم من الان بلند میشم روزه ام را میخورم یعنی چی فقط گرسنگی کشیدم در عوض داریم اینهمه غیبت میکنم!یاد فیلم کتاب قانون افتادم!  

کجا بودم؟آها داشتم میگفتم که نه اینکه فکر کنی خیلی دختر مومن و بنده ی مخلصی بودم که خدا اینمهمه به من لطف کرد اگه لطف کرده اگه در رحمتش را توی این ماه به روم باز کرده بخاطر بزرگی و مهربونی خودشه قربونت برم خدا که همیشه لحظه آخر به دادم میرسی و دلت نمیاد بذاری من از دست برم! 

 

شیرین نوشت:خدا اون دری که باز کردی را نبند آخه من هنوز کامل ازش رد نشدم یه لنگم این ور یه لنگم اونورش! 

 

تلخ نوشت:پاشم برم واسه خودم اسپند دود کنم آخه من چشمم خیلی شوره حتی به خودمم رحم نمیکنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
علی 15 - شهریور‌ماه - 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://3sotdownload.blogsky.com

سلام وبلاگ جالبی داری به وبلاگ منم سر بزن خوشحال میشم بای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد